سجدهي شکر
گزارش ديدار دستاندرکاران دفاتر ادبيات مقاومت و ادبيات انقلاب اسلامي حوزهي هنري با رهبر انقلاب
مهدي قزلي
کمي دير رسيدم به جلسه. گويا ابتدا قرار بود اين ديدار، نشست گزارش «رمان انقلاب» باشد به رهبر انقلاب که با کوتاهشدن دست «اميرحسين فردي» از دنيا، برنامه تغيير کرد به ديدار و گزارش دفاتر ادبيات و هنر مقاوت و ادبيات انقلاب اسلامي. همانطور که اميرحسين فردي محور رمان و داستان انقلاب بود، ستون خيمهي اين دو دفتر هم سرهنگي و بهبودي و کمري و ... هستند. ايکاش حوزه فکري بکند براي ساختار اين دفاتر که با فقدان افراد محوري، کارها از رونق نيفتد.

ديدار ارديبهشتي و اخواني دفاتر با آقا با سلام و تشکر محسن مؤمني شروع شد. او از طرف خانوادهي مرحوم فردي هم مأمور به تشکر از آقا براي پيام تسليت ايشان بود. پس از سلام و تشکر، فيلمي کوتاه پخش شد که يکجور گزارش کار مصوّر و موجز از فعاليتهاي اين دو دفتر بود. رهبر انقلاب فيلم را بهدقت همراه با بقيه نگاه کردند. حاضران در جلسه حدود ۳۰ نفر ميشدند که اعضاي اين دو دفتر و البته معاونان و مديران حوزه بودند. يک سمت رهبر انقلاب، آقايان سرهنگي و بهبودي و کمري و محسن مؤمني نشسته بودند، سمت ديگر هم حاجآقاي خاموشي و آقاي حمزهزاده.

از فيلم اگر قرار بود فقط يک جمله را انتخاب کنم، همين جملهي سرهنگي را انتخاب ميکردم که: «چيزي که نوشته نشود، انگار اصلاً وجود نداشته.» بعد از فيلم، باز هم محسن مؤمني رشتهي کلام را به دست گرفت که: «مهمترين موضوع حوزهي هنري، انقلاب اسلامي است؛ انقلاب اسلامي نهفقط به عنوان اتفاقي در ظرف زمان، بلکه در حوزهي مفهوم و گفتمان.»

مؤمني تأکيد کرد که با همکارانش تلاش ميکنند چهرهي «آدم اهل اين انقلاب» را ترسيم کنند. مؤمني به انتقاداتي اشاره کرد که به ادب و هنر انقلاب ميشود و گفت با تمام اين انتقادات، با طيّ مسيري پر پيچ و خم، سبک هنر انقلاب ديگر داراي شأن غير قابل انکار شده است و نمونهاش جريان شعر انقلاب است. اهميت اين شأن و سبک هم در اميدوارشدن هنرمندانِ وابسته و دلبسته به انقلاب است، چرا که در دورههايي حتي مسئولان درجهيک فرهنگ کشور هم نظرشان اين بود که جنگ و انقلاب ديگر تمام شده و ادب و هنري هم ندارد و قائل به تعطيلي اين دفاتر بودند. امروز اما ميبينيم با وجود افت نسبي رونق نمايشگاه کتاب و عدم رضايت عمومي ناشران از استقبال مردم، غرفهي حوزهي هنري از رشد فروش تيراژي و ريالي برخوردار باشد که باعث اميدواري است.

مؤمني صحبتش را کوتاه کرد و جلسه را به سرهنگي سپرد. آقاي سرهنگي سلامي ساده کرد و بيحاشيه رفت سر اصل مطلب: «به خاطر همهي محبتهايي که به دفتر و حوزه هنري داريد، تشکر ميکنم. شما از گذشتهي دفتر خبر داريد. جسارت ميکنم و چند کلمه دربارهي امروز دفتر و فرداي خودمان ميگويم. ما امروز روزهاي خوبي داريم. شايد در ۲۵ سال گذشته هيچوقت دست ما اينقدر از خاطرات پر نبود. هم نگاه جامعهي خودمان به سمت اين ادبيات و خاطرات چرخيده و هم نگاه بينالمللي. فرهنگ هم از راه تجارت و مهاجرت از مرزها عبور ميکند و هم از طريق جنگ و طريق جنگ، يک بخشش همين محصولات است و خاطرات. امروز حال خوبي داريم، ولي بايد جاي خوشحالي به فکر فردا باشيم.»
سرهنگي ادامه داد که: با دانش و تجربهاي که در اين ۲۵ سال انباشته شده، هر دو ادبيات مقاوت و انقلاب بايد راه خودشان را به سمت قسمتهاي پژوهشيتر باز کنند. دفترها هم صاحباثر هستند و هم صاحبنظر. دوستانِ هر دو دفتر براي ورود به مرزهاي فکري و انديشهاي برنامههايي دارند که بعضي را انجام دادهاند. حالا دنبال تأسيس سومين دفتر هم هستيم؛ دفتر ادبيات اسارت. داربستش را هم زدهايم تا ببينيم کي از آن بالا ميرويم. ما حدود ۵ هزار نامه از اسيران عراقي به مسئولان خودمان داريم. همينطور چندين هزار نامه از اسيران خودمان به خانوادههايشان. ارتش هم خيلي خوب با ما همکاري کرده و بهجرأت ميتوانم بگويم که قوانين و مقررات حاکم به اردوگاههاي آنها از کنوانسيونهاي ژنو هم متعالي تر بوده.
سرهنگي هم مثل مؤمني، کوتاه و مختصر حرفهايش را زد؛ بدون مقدمهي طولاني و تعارف و بدون مؤخرهاي شبيه به انشاءهاي دوران مدرسه که: پس ما نتيجه ميگيريم فلان و بهمان!
اصلا جلسه اخواني تر از اين بود که بخواهد صرف حواشي بشود.

عليرضا کمري نفر بعدي بود. صحبتهايش را دستهبندي کرده بود و کاغذي که دستش گرفته بود، نشان ميداد حرفهاي بسياري دارد. نخست اشارهاي کرد به سابقهي شکلگيري دفتر و انتخاب اسم توسط آقاي بهبودي براي آن و درآمدن دفتر ادبيات انقلاب از دل دفتر ادبيات مقاوت و بعدتر، درستشدن نام و نهادي به نام مرکز مطالعات و تحقيقات فرهنگ و ادب پايداري. او توضيح داد در انتخاب همين نام هم معلوم ميشود که کار دفاتر کمي رويّهي پژوهشيتر گرفته سمتوسوي تا در کنار توليد متن، امر فکر کردن و پژوهش هم محل توجه باشد.
آقاي کمري تأکيد کرد که جنگ را بايد انديشيد و مطالعه کرد؛ کاري که از نيمهي دوم سال ۱۳۶۷ آغاز شد. کارهاي دفتر را هم دستهبندي کرد: اول تصحيح متنهاي بازمانده از اهل جنگ، دوم نقد و بررسي آثار موجود، سوم توجه و اهميتدادن به دانش اطلاعرساني، کتابشناسي و کتابداري که نهايتاً منجر به تأسيس کتابخانه تخصصي جنگ شده، چهارم مرجعپژوهي در آثار جنگ.
آقاي کمري ادعا کرد که دفتر ادبيات مقاوت و پايداري گرانيگاهي شده براي اهل پژوهش در حوزهي جنگ. تازه همهي اين حرفها شد مقدمهي او براي رسيدن به حرفهاي اصليتر که مؤمني تذکر داد بحث را جمع کند. کمري هم تيتروار نکاتي را گفت؛ از جمله اينکه: تجربهي جنگ سزاوار اين است که بيشتر از حوزهي ادبيات مورد توجه قرار بگيرد و بيش از ادبيات ظرفيت دارد. او تأکيد کرد که زمينههاي مختلف علوم انساني بايد جنگ و تجربههايش را مورد توجه قرار دهد.
نکتهي بعديِ آقاي کمري، تعدد نهادهاي مختلف در مورد جنگ بود که پراکنده و غير مرتبط هستند و احتياج دارند به مرکزيتي براي متمرکزکردن و هماهنگکردن آنها. آخر سر هم تأکيد کرد که تحقيق و پژوهش با تعارف به جايي نميرسد و از آقا خواست که جلسات شبانهي گپ و نشست -که ۱۷-۱۸ سال پيش داير بود- دوباره احيا شود تا آنها بتوانند در زماني موسّع دربارهي همهي مسائل با ايشان به جمعبندي برسند.
رهبر انقلاب موافقتشان را با برگزاري آن جلسات اعلام کردند و به مسئولين دفتر تذکر دادند که برنامهريزي شود.

خانم جمشيدي بعد از آقاي کمري صحبت کرد: جنگ آزمايشگاه علوم انساني است. ما بايد ياد بگيريم چطور از جنگ سؤال کنيم که علم از آن دربيايد. اين براي ما يک امر وجدانشده است که جنگ سرمنشأ علوم بسياري است. خانم جمشيدي هم کوتاه و مؤثر صحبت کرد. کلمات در بهترين شکل ممکن در خدمت انتقال مفاهيم به کار ميرفت و اين نشان از اديب بودن جمع داشت.

بعد از جمشيدي، خانم سيدهاعظم حسيني صحبت کرد. سلام خانوادههاي شهدا و ايثارگران را رساند و گفت خيلي تلاش ميکند که سُرور و ابتهاجش را از اين ديدار کنترل کند. سيده اعظم حسيني پديدآورندهي کتاب «دا» است؛ کتابي که به همت او کتاب شده. او هم نکاتش را کوتاه و دستهبندي ارائه کرد: عدم به رسميت شناختن حقوق مؤلفان و پديدآورندگان حوزهي جنگ، در دسترس نبودن اسناد و مدارک جنگ که يا در اختيار مراکز نظامي است يا در اختيار کساني که با آن به مثابه کالاي تجاري رفتار ميکنند، بيرغبتي و کمحوصلگي کساني که در صحنههاي جنگ حضور داشتهاند و به خاطر عدم درک صحيح از اهميت موضوع، در بازگويي آن نميکوشند. خانم حسيني از گفتن بقيهي حرفهايش امتناع کرد تا نوبت به بقيه هم برسد.

بعد از خانم حسيني، آقاي بهبودي رشتهي کلام را به دست گرفت. بعد از سلام، از اتفاقات نهضت مشروطه و جنبش ملي شدن صنعت نفت و نهضت ۱۵ خرداد به عنوان مهمترين وقايع انقلابي معاصر ياد کرد که اولي با کودتاي ۳ اسفند ۱۲۹۹ کارش تمام شد، دومي با کودتاي ۲۸ مرداد ۱۳۲۲ نافرجام ماند و نهضت بهظاهر ناکام ۱۵ خرداد هم به سرانجام ۲۲ بهمن ۵۷ رسيد. هر سه اين نهضتها قابل بررسي است و از حيث تفاوت قابل مقايسه.
آقاي بهبودي ادامه داد که: «امسال در ۵۰اُمين سالگرد ۱۵ خرداد هستيم. به مناسبت اظهار نگرانياي که سال پيش دربارهي اين حوزه فرموده بوديد، نکاتي را به عرض ميرسانم. وقتي انقلاب پيروز شد، در نقطهي صفر بوديم و شايد مبهوت از سرعت اتفاقات. يکدفعه دور و اطرافمان پر شد از آثار ترجمهاي که بيشترشان خاطرات سفراي داخل ايران بود و البته بعضي هم مال محققين دانشگاهي خارجي. دههي ۶۰ به همين منوال گذشت، ولي در دههي ۷۰ کمي اوضاع عوض شد. مرکز اسناد انقلاب اسلامي، مرکز بررسي اسناد تاريخي، دفتر ادبيات انقلاب اسلامي و ... به وجود آمدند و با رشد و بلوغ محققين و پژوهشگران در پايان دههي ۷۰ توازني بين آثار داخلي و خارجي برقرار شد. دههي ۸۰ دورهي چربش آثار داخلي نسبت به آثار خارجي بود. اسناد منتشر شد. منابع کافي و وافي براي نگارش تاريخ وجود دارد. الان دست ما براي اين کار دست بالاست. بين مؤسسات مختلف رقابت درگرفته براي انتشار کتاب که خيلي خوب است. تاريخهاي محلي انقلاب در حال نگارش است. الان انقلاب اسلامي حيثيت ملي ما شده است، چون اتفاقات آن دوره در سيستان و هرمزگان و مازندران و کردستان همه شبيه هم است.
ما کار بسيار سختي پيش رو داشتيم، يک سرِ اين انقلاب در آسمان بود و يک سرش در زمين. زبان آکادميک نميفهميد که "انقلاب ما انفجار نور بود" يعني چه و ما بايد با او با زبان علميتر صحبت ميکرديم. با توجه به جميع جهات، موقعيت امروز ما از ديروز خيلي بهتر است و فردا خيلي بهتر از امروز خواهد بود.»
صحبتهاي آقاي بهبودي که تمام شد، آقا پرسيدند من چه اظهار نگرانياي کرده بودم؟ بهبودي گفت: در مقايسه با ادبيات جنگ، شما براي ادبيات انقلاب کمي نگران بوديد. رهبر انقلاب با خنده گفتند: اگر نگرانياي هم بوده براي کارهاي شما نبوده، چون همين مقداري هم که دارد کار ميشود، کار شماست.

نوبت به آقاي فخرزاده رسيد؛ مسئول واحد تاريخ شفاهي. توضيح داد که در سال ۱۳۷۲ کار را شروع کردهاند و سه برنامه را پيگيري کردهاند؛ اول ثبت خاطرات افراد مختلف که حدود ۶۵۰۰ ساعت مصاحبه با ۹۰۵ نفر شده است. دوم انتشار ۳۵ کتاب از همين مصاحبهها و سوم ساماندهي و مديريت اطلاعات جمع آوريشده براي ارائه به محققان: «اوايل خاطرات را فردمحور جمعآوري ميکرديم و بعدتر موضوعمحور شديم؛ مثل ۱۵ خرداد، تسخير لانهي جاسوسي، جنبشهاي دانشجويي داخل و خارج از کشور. اولين نتيجهاش کتاب جنبش دانشجويان تبريز شد و ماجراهاي نوفللوشاتو در حضور 4ماههي امام خميني.»

بعد از آن نوبت محسن کاظمي شد. آقاي کاظمي اگر فقط با کتاب خاطرات عزتشاهي هم شناخته شود، به نظرم بسيار پرارج و قرب بايد باشد. او هم دربارهي تاريخ شفاهي صحبت کرد که وجه غالب تاريخ امروز است هم در ايران و هم در دنيا: «تاريخ شفاهي در دنيا هم مديون جنگ است. بعد از جنگ جهاني دوم در دانشگاه کلمبيا جرياني راه افتاد براي ثبت خاطرات جنگ. در ايران هم همين طور است، با اين تفاوت که هيچوقت دانشگاهها وارد اين عرصه نشدند و نهادها و سازمانهاي انقلابيتر بار اين کار را به دوش گرفتند. با اين حال، وضع تاريخ شفاهي ما بايد از اين بهتر شود. مثلاً فقط دو ساعت از مرحوم مرتضاييفر مصاحبه وجود دارد که اين يک ضايعه است. ضد انقلاب و اپوزيسيون بيکار نيستند. آنها که عرصهي سياسي را بهکل باختهاند، حاضر نيستند عرصهي تاريخ را هم ببازند. از طرفي چون دستشان خالي است، با دروغ مشغول تاريخسازي و تسويهحسابهاي گروهي و لااقل پاسخدادن به شبهات هستند.
تاريخ شفاهي در دنيا در دانشگاهها متمرکز است. الان از محدودهي جغرافياي کشورها هم خارج شده و منطقهاي شده است؛ مثلاً تاريخ شفاهي منطقهي آمريکاي لاتين. پروژههاي اين دانشگاهها هم با ثبت تاريخ شفاهي همان دانشگاهها شروع ميشود. در ايران فقط دانشگاه اصفهان به همت دکتر نورايي کارهايي کرده و کلّاً دانشگاهها نسبت به اين موضوع بيمهر بودهاند. ما هم انجمني هيأتي و اخواني به نام انجمن تاريخ شفاهي در حوزه راهانداختهايم که به دليل بروکراسي پيچيده، ثبت هم نشده. کارهايي هم انجام دادهايم و نشستهايي هم برگزار شده که خبر بعضي از آنها بينالمللي شده است. حتي گروهي از کساني که در آمريکا کار تاريخ شفاهي ميکردند، با ديدن کارهاي ما تعجب کردند و گفتند با اينکه شما ۳۰ سال از ما ديرتر شروع کردهايد، ولي عقبتر از ما نيستيد.» آخر صحبت هم درخواست کرد که «شفاهيکارها» ديداري با ايشان داشته باشند.

آخرين نفر هم دکتر غنيياري بود که دربارهي دانشنامهي سياسي زندانهاي دورهي پهلوي توضيح داد و اينکه اين دانشنامه مبتني بر تاريخ شفاهي است و به سرانجام رسيده. همينطور دانشنامهي قيام ۱۵ خرداد که تازه شروع شده است.
جلسه که رسيد به اينجا، همهي توجهها جلب شد به رهبر انقلاب؛ جلسهي سادهاي که روي صندليهايي ساده در سالني ساده برگزار ميشد و پذيرايياش هم چاي و آب و شيريني خشک ساده بود.
آقا بسمالله گفتند و شروع کردند: «خيلي جلسهي پرفايدهاي بود براي من و خيلي استفاده کردم. اين را هم بدانيد اگر امر داير باشد به اختيار شخصي خودم که جلسه با امثال شما داشته باشم يا جلسهي سياسي و اقتصادي و ... حتماً اولويت اول و دوم و سومم جلسه با شماها خواهد بود.»
شنيدن اين جمله روي صورت همهي حاضران لبخند کاشت. شايد هم از گرايشهاي رهبر انقلاب به حوزهي فرهنگ همين انتظار هم ميرفت. آقا ادامه دادند که: «وقتي شما با کمترين و بهترين کلمات، معاني و مفاهيم عميق را منتقل ميکنيد، از عمق جان لذت ميبرم. گزارش دفتر خودمان و گزارشي را که آقاي مؤمني فرستاده بودند، صبح مطالعه ميکردم. در پايان سجدهي شکر بجا آوردم از اين همه اتفاقات خوب.
و اما نکاتي که از بين صحبتهاي شما يادداشت کردم و نکاتي که از قبل نوشته بودم؛ من طرفدار تحقيق علمي هستم، ولي نکاتي در کار شما هست که نبايد از آن غفلت کرد. مثلاً استدلال قياسي در کار علمي پذيرفته نيست، ولي در کار خاطره گاهي لازم است. مثلاً گاهي خاطرهاي از نظر زماني و مکاني با اطلاعات صحيحي همخوان نيست، خوب حتماً بايد اصلاح شود. مسألهي شما اصلاح متون تاريخي نيست و بايد ابتکارات و خلاقيت خودتان را هم به کار ببريد.
مسألهي بعد اينکه کار را به سمت دانشگاه پيش ببريد، ولي شما محدود به دانشگاه نيستيد. دليل اينکه خارجيها کار را بردند داخل دانشگاه، اين بوده که نهادهاي جهادي و انقلابي مثل حوزهي هنري نداشتند. از امکان دانشگاه استفاده کنيد، ولي کار را رها نکنيد. خودتان را تقويت کنيد و پيش برويد. زبان دانش و خرد را هم حفظ کنيد، ولي طبيعت کار ادبي شما با زبان احساس و صميميت هم رابطهاي دارد. اين دو را با هم جمع کنيد.
در صحبتها شنيدم در مورد حقوق مؤلف و پديدآورنده صحبت شد. من به اين حقوق اعتقاد دارم. هر چند مواد خام کتاب متعلق به صاحب خاطره است، ولي آنچه آن خاطرات و مواد خام را جذاب و خواندني و کتاب ميکند، تلاش نويسنده است. من وقتي کتابي را که آقاي بهبودي زحمت کشيده و دربارهي حقير نوشته بود خواندم، متوجه شدم اگر من همه تلاشم را با کمک افراد متعددي از قبيل خودم به کارميبردم که چنين کتابي دربياورم هيچوقت نميتوانستم. من از کارِ هنرمندانهي اين نويسندگان لذت ميبرم، ضمن اينکه خانمها هم زياد شدهاند بين اين نويسندگان. همينجا هم بايد از آقاي سرهنگي تشکر کنم که دفترشان نيروسازي هم داشته. من موافق حفظ حقوق نويسندگان هستم، ولي در مورد چگونگياش نظري ندارم.
چيزي فرموديد که ماجراي ۱۵ خرداد را با انقلابها و نهضتهاي داخلي مقايسه کنيد، اين البته کار خوبي است، ولي قياس با انقلابهاي خارجي را هم مد نظر داشته باشيد. در مورد مشروطه و مليشدن صنعت نفت هم رمان و تاريخ زياد است، ولي ما دربارهي انقلاب اسلامي هنوز کم اثر داريم و بايد بيشتر کار کرد.
دو نکتهي اساسي دربارهي حوزهي هنري و دفتر ادبيات انقلاب هست. اول اينکه شما ظرفيت برآمده از انقلاب را مورد توجه قرار داديد در برابر جمعي که انقلاب را بايکوت کردند. روشنفکراني که اهل ادبيات و شعر و ... بودند، در تصميمي نگفته و ننوشته بنا گذاشتند انقلاب و بعد جنگ را نديده و مکتوم بگذارند. کارهاي شما يک ادعانامهي تاريخي است در برابر سکوت آنها. جريانهاي معاند با کارهاي شما بايد به تاريخ جواب بدهند. اينها ميخواستند نگويند تا اينجور به چشم بيايد که انگار اصلاً اتفاقي نيفتاده.
نکتهي دوم هم اين است که شما توانستيد با اين کارِ طولاني و مستمر يک حرکت عظيم فرهنگي در مملکت راهبيندازيد. شما با اين کارها کشور را از کارهاي وارداتي در حوزهي جنگ و انقلاب مستغني کرديد. توليد محتوا کرديد؛ برعکس جريان روشنفکري که همهي کارهايش مبتني بر ترجمه است، حتي وقتي تاريخ ايران مينويسند. اين سنت غلط را شما به هم زديد.
چيز ديگري که در چشم من اهميت دارد و آن را تحسين ميکنم، اين است که در کار پايداري کرديد. گاهي کسي کار خوبي را شروع ميکند، ولي رنگ و بوي کارهاي ديگر جذبش ميکند. در قرآن هم مکرر دربارهي ثبات و استقرار توصيه شده است. باز هم توصيه ميکنم همهي عمرتان را بگذاريد براي اين کار، هم در جريان فرهنگي جامعه مؤثر است و هم آخرت دارد.
به مسألهي نشر و توزيع کارهايتان اهميت بدهيد. نمايشگاه کتاب چند روز است. بايد کاري کنيد هميشه استقبال از آثارتان وجود داشته باشد. بايد فضا را پرکنيد. اصلاً يک قرارگاهي براي نشر و توزيع درست کنيد. زمينه هم زياد داريد؛ اين همه جوان بسيجي، اين همه دانشآموزان خوب، حلقههاي مستعد، حوزههاي علميه، اين مخاطبين بالقوه را دريابيد. من غصهام ميشود که ميگويند تيراژ دو-سه هزار جلدي. چاپها بايد برسد به سي-چهل هزار جلد. اميدوارم به تيراژ ميليوني در چاپ و تيراژ برسيد.
مسألهي ترجمه هم مهم است. کتابهاي شما اگر ترجمه شود، خيلي مخاطب بينالمللي دارد. يکي از عواملي که فرهنگ و سبک زندگي غربي در کشور ما حضور دارد، ترجمهي آثار آنهاست که همهاش علمي هم نبوده؛ رمان، نمايشنامه، سفرنامه و ... هم بوده. جريان ترجمه را برگردانيد به سمت بيرون از مرزها.
مسألهي فوريتها را هم جدي بگيريد. کار شما قوامش به آدمهاست. آدمها هم در معرض مرگ و مير و فراموشي هستند. مطالب را جمع کنيد از آدمها؛ هرچند بعداً تنظيم کنيد.
مطالعات تطبيقي و مقايسهاي را بين جنگ خودمان و ديگران انجام بدهيد. از کارهاي خوب و آدمهاي خوبتان هم در مراسمهايي تجليل کنيد. چند سال پيش جلسهي شب خاطرهاي با همين شماها داشتم. بعد از آن در کتابخانهام با يکي از شاعران بزرگ جلسهاي داشتم. در آن جلسه آن شاعر گفت شعري بخوانم. گفتم من شاعر نيستم که شعر بخوانم، ولي اگر بودم در وصف کساني که در اين شب خاطره شرکت کردند، قصيده ميگفتم.»
آقا رسيده بودند به آخر صحبتها. وقت اذان هم نزديک بود. جلسهي مفيد و پرمطلب و کمحاشيه با بلندشدن آقا از روي صندليشان رو به اتمام بود. يکي دو نفر براي ايشان نامه و کاغذ بردند. دور رهبر انقلاب پر شد. کسي هجوم نياورد. همه به رسم ادب و براي خداحافظي جلو آمدند. کاظمي گفت: رتبهي ما در تاريخ شفاهي آسيا دوم است. آقا بيدرنگ جواب دادند: در دنيا بايد اول باشيد. يک نفر از لزوم وجود کتابخانههاي تخصصي گفت. آقا جواب دادند شما حوزهي هنري و سازمان تبليغات هستيد، شما بايد کاري کنيد؛ «إذا عَلِمتَ فَاعمَل». وقتي ميدانيد کاري خوب و درست است، اقدام کنيد.
بالأخره دقايقي مانده به اذان جلسه تمام شد و آقا رفتند. جمع خندان با هم خوشوبش ميکردند. بعضي که عجله داشتند، رفتند و بقيه ماندند و نماز خواندند و نهار ميهمان لوبياپلوي بيت رهبري بودند.